واژه ها آکنده از دردند ، باور ميکني ؟
شعر ها خاکستر سردند ، باور ميکني؟
اولش وقتي من از عشق تو ميگفتم ، هنوز
عشق را باور نميکردند ، باور ميکني؟
روز ها کوتاه شد ، شب درد بي درمان گرفت
جغد ها از ترس شب مردند !، باور ميکني ؟
گله ها بعدش به اين آوارگي راضي شدند
گرگ ها را بره ها خوردند ! باور ميکني؟
باد پاييزي به گوش يک درخت پير گفت
برگهايت بر نميگردند ، باور ميکني؟
آخرش وقتي من از عشق تو ويران ميشدم
گرگها هم گريه ميکردند ، باور ميکني؟
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |